گر به بازوی قوی رستم دستان باشی
گر به شهرت به جهان سام نریمان باشی
گر به صورت به جهان یوسف کنعان باشی
گر تو در گنج و زر و مال چو قارون باشیآخر از دست اجل خسته و بی جان باشی
گر بگیری چو سکندر همه ی دوران را
گر به کیوان ببری کنگره ی ایوان را
گر به انس و ملک و جنس دهی فرمان را
گر نشانی به در خویش دو صد دربان را
آخرش مرگ درآید که تو حیران باشی
گر تورا جامه ای از اطلس و کمخا به بر است
زیر پا مرکب و تاجی ز زمرد به سر است
دل به دنیا تو نبند عشق جهان پر خطر استآنچنان مرگ می آید که تو حیران باشی
روز م که تو از خاک برون آری سر
بکن اندیشه که آن روز نه زور است و نه زر
نی زنی نی دختر نه برادر نه پسر
خوش به آن روز که خود حاتم طائی باشی
درباره این سایت