باده خوب است به اندازه مهیا بشود
داده ام دخترکان سیب بریزند به حوض
گفته ام تا همه جا هلهله برپا بشود
شاعران با غزل نیمه تمام آمده اند
دامنت را بتکان قافیه پیدا بشود
روسری سر کن و نگذار میان من و باد
سر آشفتگی موی تو دعوا بشود
هیچکس راهی میخانه نخواهد شد اگر
راز سکر آور چشمان تو افشا بشود
بلخ تا قونیه از چلچله پر خواهد شد
قدر یک ثانیه آغوشت اگر وا بشود
حیف ! یک کوه مذابی و کماکان باید
عشوه هایت فقط از دور تماشا بشود
ام ,نگذار ,بشود ,یک ,تو ,آور ,و نگذار ,افشا بشودبلخ ,تو افشا ,چشمان تو ,آور چشمان
درباره این سایت