گویا صدای نعره و بانگ اذان یکیست!
یکسوی بر یزید و دگرسوی بر حسین
خلقی گریستند ولی روضهخوان یکیست!
افسرده از مطالعهی زهر و پادزهردیدم دو شیشهاند ولیکن دکان یکیست!
در عصر ظلم، ظلم و به دوران عدل، ظلم.
در کفر و دین مسافرم و ارمغان یکیست!
در گوش من مقایسهی خیر و شر مخوانچندین مجلّد است ولی داستان یکیست!
طلا گریخت ولی گیوه نه.
دردا که در گلوی گذر پاسبان یکیست!
در جنگ شیخ و شاه، فقط زخم سهم ماستتیر از دو سوی میرود اما نشان یکیست!
اینک نگاه کن که نگویی: ندیدهام!
در کار ظلم بستن چشم و زبان یکیست.
آنجا که پشت گردن مظلوم میخوردحدّ گناه تیغ و تماشاگران یکیست!
حسین جنتی
یکیست ,ولی ,ظلم ,فقط ,زخم ,سهم ,یکیست در ,شیخ و ,فقط زخم ,زخم سهم ,جنگ شیخ
درباره این سایت