بدون م با من ، خودش تصمیم می گیرد
نمی دانم که قلبم از کجا تعلیم می گیرد
همیشه روز میلادم دل تقویم می گیرد
یکی هرشب برایم مجلس ترحیم میگیرد
که قلب کشوری در موقع تحریم می گیرد
دل ساعت اگر زنگش شود تنظیم می گیرد
که قلب ساده گاه از شدت تفهیم می گیرد
برای من ولی تنها دلم تصمیم می گیرد
فارغ شده بازار دل از سود و زیان ها
كالا به جز عشق تو ندارند دكان ها
بی روح تر از هر جسدم بی غم عشقت
ای نام تو انگیزه ی ضرب ضربان ها
آنجا كه پی ِ حاكم شایسته بگردند
باید سخن از مدح تو آید به میان ها
محدود به یك عصر و زمان نیستی آقا
اندیشه ی تو ریشه دوانده به زمان ها
مجموعه ی علم و ادب و زهد و شجاعت
باید ز تو سرمشق بگیرند جوان ها
بی لشکریم، حوصله شرح قصه نیست
فرمانبریم، حوصله شرح قصه نیست
با پرچم سفید به پیکار می رویم
ما کمتریم، حوصله شرح قصه نیست
فریاد می زنند ببینید و بشنوید
کور و کریم، حوصله شرح قصه نیست
تکرار نقش کهنه ی خود در لباس نو
بازیگریم، حوصله شرح قصه نیست
آیینه ها به دیدن هم خو گرفته اند
یکدیگریم، حوصله شرح قصه نیست
همچون انار خون دل از خویش می خوریم
غم پروریم، حوصله شرح قصه نیست
آیا به راز گوشه ی چشم سیاه دوست
پی می بریم؟ حوصله شرح قصه نیست
"فاضل نظری"
درباره این سایت